۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

9

نوشتنم می آید وقتی صبح چشمانم را با خواندم smsای که دوست دارم باز میکنم. نوشتنم می آید وقتی برای گرفتن عینکم به عینک سازی میروم که چند روز است مشتاقم روی چشمم امتحانش کنم! نوشتنم می آید وقتی به او فکر می کنم. نوشتنم می آید وقتی می نشینم پای کتاب معادلات و به جای درس خواندن با موبایلم بازی میکنم. نوشتنم می آید وقتی ظهر کتاب "زندگی کوتاه است" یاستین گوردر را میخوانم. وقتی میبینم اینجور هم می شود دید، می شود خواند، می شود نوشت. نوشتنم می آید وقتی کتاب را کنار میگذارم، کامپیوتر را روشن میکنم، عینک جدیدم را به چشمم می گذارم و برای چندمین بار در آیینه نگاه می کنم، روی صندلی می نشینم،connect می شوم و blogger را باز میکنم. نوشتنم می آید که روی پیام جدید کلیک می کنم و اینها را مینویسم.

+ فقط محض این بود که نوشتنم می آمد!!!
15 مرداد 1388

1 نقل قول:

دن کیشوت گفت...

با سلام و احترام
حقیر نیز کامنت نوشتنم می آید وقتی نوشته ای را که چنین روان است می خوانم .
راستی آن پارادوکسی که وعده اش دادی چه شد ؟
گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بگذشت ما نه دو دیدیم و نه یک
همین جوری می آیی و ملت را انگولک می کنی و پارادوکس پاردوکس می کنی و بعد حاجی حاجی مکه ! اصلا من به خاطر آن پاردوکس می آیم نمی خواهی بنویسی بگو تا تکلیفمان را بدانیم !
و من الله التوفیق