۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

55

And time goes by so slowly

And time can do so much

Are you still mine?

I need your love

I need your love

......

15 اسفند 88
۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

54. آخرای 21 سالگی

این روز آخر 21 سالگی داره سخت میگذره. حوصله ی نوشتن ندارم مثل همه ی کارای این روزام، وگرنه خیلی حرف واسه گفتن دارم این روزا! نگام داره عوض میشه به همه چی! یحتمل 22 سالگی زورش زیاد باشه !!!
۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

53

یعنی هیچی اعصاب واسم نمونده! قشنگ دلم مرگ میخواد، همه ی زندگیم ریخته به هم! هیچی سر جاش نیست! چرا اینطوری شد؟؟؟؟؟

28 دی 1388
۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

52

دلم اون قبلنا رو میخواد، بی غم و غصه. بی که بخوای فکر کنی اینقدر راجع به همه چی ! دلم میخواد برگردم عقب تا راهنمایی تا دبیرستان. تا وقتی که این همه دغدغه نداشتم، این همه نگران دیروز و فردا نبودم! این همه آه نداشتم. درس خوندنم چه قشنگتر بود، فکر هم اگر میکردم قشنگ تر بود. کاش یکی این قانون زیستی رشد رو از بین میبرد، کاش همیشه همون قدی می موندم. همون قدی که همه چی توش امکان پذیر بود! این قدر امید داشت واسه آینده که هر کاری میشد کرد! رسما هر کاری ! میشد هر چی که نمی خوای نباشه و هر چی که میخوای باشه !

26 دی 1388
۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

51. پستی در راستای دیگرانی که می خوانمشان

بعضی وقتها میری تو یه بلاگی و تو کامنتاش میبینی که طرف اومده اجازه بگیره واسه add کردن!
اولا که تازه بلاگ نویسیمو شروع کرده بودم فکر میکردم واقعا قانونش اینه!
اما بعدش دیدم خب، وقتی یکی می نویسه، می نویسه که بخونیش، وقتی خوشت میاد همیشه بخونیش خب می تونی add اش کنی!
از وقتی اسباب کشی کردم به بلاگر تقریبا همه ی بلاگهایی که دوست داشتمو add کردم بی این که خودشون بدونن! تقریبا تمام بلاگهایی که تو لیستم هستند رو هر روز میخونم و تقریبا هیج کدومشون هم نمیدونند که من add اشون کردم و منو اصلا نمیشناسند چون هیچ کامنتی نذاشتم واسشون! حس میکنم وقتی میری اجازه بگیری یعنی که خب تو هم منو add کن! شاید دوست نداشته باشه add کنه! زور که نیست!
با بعضی از این وبلاگهایی که تو لیستم هستند رسما دارم زندگی میکنم، شبا خوابشونو میبینم ،تمام روز تو فکرپست فلان روز و فلان ساعتشونم! با کلی از نوشته هاشون همزادپنداری میکنم ! با بعضی هاشون ختدیدم ، با بعضی هاشون گریه کردم ، با بعضی هاشون تا صبح بیخوابی کشیدم و ....!
و اینا میشه فایده های یه دنیای مجازی به اسم بلاگستان !

25 دی 1388
۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

50

عمدتا این روش کار هر ترمه، اول ترم که شروع میشه با خودم عهد میکنم که از همین اول ترم درسارو با کلاس پیش میرم و میخونم. یه ماه که میگذره میگم حالا وقت هسسسسسسست، میخونم. میان ترم ها که رد میشه هی با خودم میگم پایان ترم حتما جبران میکنم. یه ماه به آخر ترم مونده همه ی کتابامو میذارم جلوم و کلی از حجمشون تعجب میکنم، بعد یواش یواش احساس افسردگی میکنم، آخرای ترم میگم دیگه الان فایده نداره که ! شبهای امتحان که میشه به خودم قول میدم که از ترم بعد حتما از اول ترم میخونم، و الی آخر......!
این یه پروسه ی دانشگاهیه که بر طبق آمار در زندگانی عده ی کثیری از دانشجوبان این مرز و بوم اجرا میشه !
به قول یکی از دوستان ما همه کار می کنیم ، آخرش هم می بینیم هیچ کاری نکردیم !

+ من در به در دنبال به قالب تک ستونه میگردم، یه قالبی که ساده باشه. تقریبا واسه ی همه ی اونایی که همچین قالبی دارن کامنت گذاشتم ولی هیچکدوم جواب ندادن که نمیدونم چرا! اضطراریه! کمک کنید لطفا !

23 دی 1388