۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

10. زنها بی مردها ، زنها با مردها!


بعضی وقتها به تناقض می رسم! وقتی به مسائلی فکر می کنم که آخرش ختم می شود به جنسیت من! گهگاهی از این جبر جنسیتی خسته می شوم و با خودم تصمیاتی می گیرم! تصمیم می گیرم که خودم باشم و خودم بی هیچ جنس مذکری! تصمیم می گیرم به موقعیتی برسم که این جبر را برای خودم به حداقل برسانم. اینکه حداقل ممکن کارم به مردها بیفتد و به آنها کوچکترین نیازی نداشته باشم. میدانم که این سیستم مردسالاری و برتری آنها مربوط به همه نیست، ولی اینقدر هست که آدم به این فکرها بیفتد. وقتی خبر سنگ.سار می شنوم روحم می شکند. وقتی منع دوچرخه سواری و گش.ت.ارش.اد و .... میبینم روانم به هم میریزد .اینها حرفهای جدیدی نیستند، همه شنیدیم و میدانیم! منتها اینها دغدغه های هر روزه ی دختری است که اینجا زندگی میکند. دغدغه های هر روزه ی من هاست!
حال می رسیم به قسمت پارادوکس!
در مقابل همه ی اینها گهگاهی(که کم هم نیستند) دلم کسی را میخواهد که از جنس من نباشد، که مرد باشد!وقتی خسته می شوم دلم تکیه گاهی می خواهد که آرامم کند، که فقط بودنش بس باشد برای آرام شدنم!
اینکه بعضی وقتها به خودم می گویم که نیازی به حضور جنس مذکر نیست. این که می گویم بی آنها هم می شود زندگی کرد. این وقتهاست که در عین فمینیسمی حس می کنم یک جای کار می لنگد!
می دانم اصل کار تعادل است ولی خودم نمی توانم بپذیرمش...!

+ ابطحی را آزاد کنید این را ببینید و امضا کنید تا زودتر به 100 هزار برسد!

15 مرداد 1388

4 نقل قول:

N گفت...

ام. جریان این منع دوچرخه سواری چی ئه؟ کجا منع کردن؟ تازگی قانونی تصویب شده؟ از کی شنیدی؟

لبخندون گفت...

تو خیلی اینجا متفاوت شدی ها .. سیاسی تر و نوشته های بلندتر ...

N گفت...

آها. از اون نظر که آره. من یه همچین مشکلی توی شهر محل تحصیلم داشتم. از نیروی انتظامی اون شهر (اون استان) به دیوان عدالت اداری شکایت کردم و مشکل حل شد.

دن کیشوت گفت...

با سلام و احترام
من همان روز که این پاردوکس علیه السلام را نوشتی برایت کامنت گذاشتم ولی الان نمی بینمش !
خلاصه آن کامنت این بود که از جنس مخالف گریزی و به قول سهدی گزیری ( چاره ای ) نیست . بودن بدون جنس مخالف شاید ممکن باشد اما مطلوب نیست . نکته ای که موضوع شما را کمی پارادوکسیکال می کند چیزی است که از قضا خودتان به آن اشاره کرده اید و آن در جایی است که گفته اید دلتان تکیه گاه می خواهد ... می خواهم بگویم وقتی به جنس مخالف و یا اصلا به ازدواج به عنوان تکیه گاه نگاه می کنید سر آغاز روند خطرناکی است که نتیجه اش جدایی و یا عدم درک متقابل است . انسان جز خودش نباید به کسی تکیه ککند . متاسفانه مشکل بسیاری از افراد این است که به ازدواج به مثابه دو بال پرنده و این جور شعرها نگاه می کنند . در صورتی که بودن با جنس مخالف صرفا یک قرارداد است که در طی آن فرد برای برآوردن برخی نیازهایش از برخی اختیارات و آزادی هایش می گذرد . همین !
و من الله التوفیق