۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

28. و من بعد از مدتی...

برای من که مدتیست ننوشته ام، دست و دلم به نوشتن نمی رود. الان که مینویسم حالم چندان تعریفی ندارد ، نه اینکه بگویم همه ی این مدت همین طور بوده ام، نه! دلایل ننوشتن زیاد بود. انتخاب واحد، مسافرت شمالی که آرامش خیلی خوبی بعد از مدتی به من داد، دندانپزشکی، شروع کلاسها، کلاس زبانی که از شوق شروع شدنش یک شب نخوابیدم و تشکیل نشده لغو شد و کلی امید و آرزو و برنامه به باد داد، و دست آخر هم این اسباب کشی لعنتی که گند زده به این 10 روز آخر. و من فهمیدم چقدر ضعیف شده ام با این فشارها. و چقدر آرامش میخواهم و چقدر آرامش میخواهم و چقدر آرامش میخواهم. خانه ی جدید مثل قبلی است، یک شکل و یک جور ولی برای من عوض شد چون دکوراسیون اتاق را عوض کردم، قشنگ تر شده، هنوز تابلوها و یک سری خرده ریز مانده برای فردا.
میشود مطمئن بود هفته ی دیگر هفته ی جدیدی است بدون استرس و گرد و خاک و وسایل داخل کارتن. امشب اولین شب است که در این خانه مانیتورم روشن شده و اولین پست این خانه.
ترم جدید را متفاوت شروع کردم چه از لحاظ درسی چه چیزهای دیگر. با آدمهای متفاوت که قابلیت معاشرت دارند. حدس میزنم که ترم نازی باشد.
اینها برای شروع دوباره بد نیست، از هفته ی دیگر قطعا بیشتر مینویسم، در دانشگاه وقت اضافه زیاد گیر می آید، خصوصا اگر بتوانم در حذف و اضافه، مبانی را بردارم!

9 مهر 1388

1 نقل قول:

ملخک گفت...

khoobe khoobe...kkheili khoob