۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

27

+ قلمم زیاد خوب نیست. یعنی نمیتونم اون چیزی که تو فکرم هست رو درست حسابی رو کاغذ بیارم. فعلا خوندن افکارم توی نوشته های دیگران کار جالبتریه!

+ روز جالبی نبود. روزهای جالبی نیستند این روزها که با دیدن به بچه دستمال کاغذی فروش تو خیابون گریت میگیره! اصلا روزهای جالبی نیستند شروع دانشگاه ها با حراست 4 برابر! با اون سگهای جلوی در که هارتر شده اند. نه! روزهای جالبی نیستند.

+ یه کتابخونه ساختم. یه جایی که یه خرده از کتابایی که میخونم بنویسم. همیشه دلم میخواسته اینجارو داشته باشم. زود به زود آپ نمیشه احتمالا. هر وقت آپ شد اینجا میزارم. فعلا " ها کردن ".

+ دانشگاه علاوه بر اینکه هر روزه بر تعداد سگ هاش اضافه میشه بر تعداد احمق هاش هم اضافه میشه. پیش به سوی جمعیت کودن ها!

22 شهریور 1388

2 نقل قول:

کویر گفت...

سلام رکه عزیز
ایده کتابخونه ایده بسیار جالبی بود. خوشم اومد.
در مورد دانشگاه هم مطمئن باشه احمقها و سگها در مقابل موج شعور و دانایی که از اول مهر دوباره اوج خواهد گرفت محکوم به مرگند.
برقرار باشی

ملخك گفت...

پس من بازم پيشنهاد مي كنم اون چيزاي خوبي رو كه داري دو دستي بچسب رفيق