۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

26

+ دلم بدجورری هوس برف کرده! دلم میخواد یکی از اون روزها باشه! صبح از خواب بیدار شم و ببینم هوا کلی سرده ولی برف نیومده. با هزار زور و زحمت بزنم بیرون تو اون گرگ و میش صبح و دور میدون منتظر سرویس شم . باز سوار سرویس شم و ببینم همه خوابن و من باز بهشون حسودیم شه که چرا هیچوقت تو سرویس خوابم نمیبره. چشمامو رو هم بذارم و تا دانشگاه آهنگ گوش کنم. وقتی رسیدیم دانشگاه چشمامو باز کنم و اونی که دلم میخواد رو ببینم. همه جا سفیده. یه دست سفید. اون سراشیبی وحشتناک رو تا دانشکده با احتیاط بیام پایین. کلاسهارو دو تا یکی کنم تا بعدازظهر. با شوق تمام خودمو برسونم پارک وی. برف میباره تند و تند! کلاه کاپشنمو بذارم سرم و هدفونها توی گوشم. ولیعصرو تا ونک برم پایین. آروم آروم. جوری که 2 ساعت طول بکشه! دلم اینو میخواد. الان، توی تابستون، دلم برف میخواد با اون کاپشن نارنجیه!

+ بر وی خرد بداد که داند جهان را که آفرید
اول بلای خودش گشت خرد
سوال کرد خدا را که آفرید
تا این سوال و هزاران سوال بی جواب شد

+ تصنیف زبان آتش. شاهکار استاد شجریان! بعد از مدتها یه حس خوب بهم داد!

+ این را بخوانید! جنبش سبز سر از کجاها که درنیاورده!!!

+ این را هم ببینید تا بدانید که چطور میشود شهروند خوبی بود!

16 شهریور 1388

3 نقل قول:

لبخندون گفت...

من ولی تو سرویس خوئابم می بره تپل!

ملخك گفت...

آخ خ خ گفتي... منم مي خواااااااااام. من بيچاره چي كار كنم كه اهواز بارون هم به زور مياد !

دن کیشوت گفت...

با سلام و احترام
من تجربه پیاده روی در برف از کوی فراز سعادت آباد تا اوین و از آنجا تا پارک وی و در نهایت تا ایستگاه متروی میرداماد را دارم . می فهمم چه می گویی !!!
و من الله التوفیق